هیچ اتفاق بدی نیفتاده هیچی
فقط حالم گرفتس دلم یه هیجان خوب و مثبت جدید میخواد
الان که فکر میکنم تمام مشکلاتم از بابام نشات میگیره
خدایا از من که گذشت اما خودتی کاری کن که پدرها بفهمن دخترها هم انسانن
نیاز به تنهایی دارن
نیاز به تفریح دارن
نیاز به دوست دارن
نیاز به گشتن با همون دوستا دارن
نیاز به حال خوب دارن
نیاز به همه چی دارن
خستم از این همه روزای تکراری
دلم میخواد برم خونه عمه الهام
اما قطعا برای رفتن به اونجا باید با بابام
کلی سروکله بزنم
چون خونشون هفت تیره و با دوتا اتوبوس و مترو باید برم
و ازونجایی که مامانم سر کاره و بابام هم همینطور
قطعا نمیزاره تنها برم
خیر سرم بیست سالمه
بعد حسام با 14 سال سن پامبشه از اینجا تا حرم پیاده میره
خدایا
ممنونم ازت