شبها نمیدونم دقیقا چه مشکلی دارم
اما کافیه تا بفهمم همه خوابن
ترس عجیبی میاد سراغم
حس میکنم همش چند نفر دارن منو نگاه میکنن
انقدر هم خوابم میاد اما نمیتونم بخوابم
این ترس اهی اوقات میاد سراغم
از وقتی یادمه این ترس از شب و تاریکی و داشتم
حتی از نور قرمز هم میترسم
بابابزرگم یک چراغ خواب داشتن نورش قرمز بود
شبها که روشنش میکردن من میترسیدم از نورش
و دلیلش هم فیلمیبود که دیده بودم توی بچگیم
اما هنوز مونده توی ذهنم
و هنوزم میترسم
دو شبه وقتی خوابم نمیبره
ساعت دو و سه نصف شب
زنگ میزنم به امیر و بااون حرف میزنم
تا بتونم بخوابم
امیدوارم دیگه ادامه نداشته باشه